توضیحات: وقتی مکس با میا در موزه ملاقات کرد، نمیتوانست باور کند که او چه کار میکند، وقتی او زانو زد و به دیک خود ضربه زد، فکر کرد که احتمالاً خواب میبیند و اوضاع همچنان بهتر میشد! ابتدا آلت سفت شده اش را کشیدم، عقب کشیدم و برای توجه کامل مکیدم. سپس مکس کنترل را به دست گرفت و گوشت ضربان دار خود را در قاپ خیس او فرو کرد و به سختی او را سوار کرد. در حالی که او در چندین نقطه وسط موزه او را مکرراً کتک می زد، هر دو با خوشحالی ناله می چتسکس کردند و ناله می کردند تا اینکه او از روزنه نرمش بیرون کشید و شکم و لب هایش را پشت سر گذاشت.