توضیحات: ایوا لانگ پس از پیدا کردن کاندوم روی تختش عصبانی شد. او می دانست که آنها به شوهرش تعلق ندارند زیرا آنها خیلی جوان بودند. تنها کسی که می توانست جرأت داشته باشد روی تخت او رابطه جنسی داشته باشد، دختر خوانده اش آسمان بود. اوا بارها با او تماس گرفت و پس از سرزنش متوجه شد که اسکای شلوار یوگای تنگ پوشیده است. حوا به اسکای دستور داد روی تخت دراز بکشد، اعتراض کرد اما در نهایت از نامادری خود اطاعت کرد. حوا با اسکای در راه بود. بیدمشک خیسش را لیسید و انگشت گذاشت. حوا قبل از اینکه صورتش را با بیدمشک خیسش خفه کند، زبان دختر ناتنی کوچکش را به هم کانال سکس چت زد. پس از چندین بار تجربه ارگاسم، آنها برای مخفی نگه داشتن فرار جنسی خود درد دل می کنند.