توضیحات: در حال رانندگی در جاده بودم که سعی می کردم بارم را سبک کنم که متوجه این دختر پا دراز شدم که شاید بتواند خدمت کند. سرعتم را کم کردم تا از نزدیک به او نگاه کنم و از او پرسیدم که در حالی که در کنار بزرگراه در حال حرکت است چه کار می کند. اسمش فراسکاکا بود و به من اعتراف کرد که شب بدی بوده است. من همون آقایی که هستم پیشنهاد کردم سوارش بشم. فرانچسکا سوار ماشین من شد و بعد از چند لحظه صحبت متوجه شدم تمام چیزی که او میخواست یک خروس بود! بنابراین من خوشحال بودم که او را خیس و چکه می کردم و با او کانال سکس چت بازی می کردم.