توضیحات: جسی چترومسکس سعی دارد به خواهرش، جیلیان، چند ترفند جادویی را که سعی کرده یاد بگیرد، نشان دهد. من همیشه فکر میکردم که او یک آدم دوبی است و او تحت تأثیر این سرگرمی جدید قرار نمیگیرد. او نتوانست کارت او را حدس بزند، و زمانی که سعی کرد یک مداد را پنهان کند، آن را روی شانهاش انداخت. او فکر نمی کند که او بتواند کاری انجام دهد - یعنی حتی لباس هایش را ناپدید کند و آنها را از هوا خارج کند. او ممکن است به جادو اعتقاد نداشته باشد، اما او شروع به متقاعد کردن او کرد.